دختری که خودش را گم کرد

خرم آن روز کز این منزل ویران بروم 

راحت جان طلبم و از پی جانان بروم ...

داشتم پياده ميرفتم ... به اين فكر ميكردم بود و نبودم به هيچ جاي دنيا نيست !

مشكل اينجا بود ك فراموش كرده بودم تو هم ادمي، با يك سري نيازها و ضعف هاي بشري!

تو هم درگيري ها و مشكلات خودت را داري! 

تو هم گاهي بچه ميشوي

اشتباه ميكني ، خطا ميروي!

همانطور كه گفتي توي من از توي تو خيلي بهتر است...

اگر هرگز خورشيد را نديده بودم 

سايه را تاب مي اوردم 

ولي 

ولي 

" نور "

رنجي بي بديل را به كوير درونم آورد ...

* من روزاي خييييلي سخت تر از اين و از سر گذروندم اينكه چيزي نيست!

چیزی برای از دست دادن ندارم

پس چرا مضطربم؟

دارم تسلی بخشی های فلسفه رو می خونم

داستان محاکمه و اعدام سقراطش 

خیلی جالب بود

سقراط اگر کوتاه می اومد از موضع خودش، نمی مرد

اما حتی مرگ هم باعث نشد که او حرفی جز حق رو بزنه

خیلی باید قوی باشی اااا 

قوی و مطمین ...

دو هفته پر استرس رو از سر گذروندم 

و داشتم فکر می کردم که اینطوری دووم نمیارم

از پا در میام

دنیا برای ادمایی مث من خیلی سخت می گذره

دستم و میذارم رو قلبم و با خودم میگم صبر کن

اینم می گذره

سخت نگیر 

خیلی زودتر از اون چیزی که فکرش و کنی تموم میشه ...